اشعار رودکی
شعر درمورد رودکی,تحقیق در مورد رودکی پدر شعر فارسی,تحقیق درباره رودکی پدر شعر فارسی,تحقیق درباره ی رودکی پدر شعر فارسی,مطالبی در مورد رودکی پدر شعر فارسی,شعر رودکی,شعر رودکی عاشقانه,رودکی شعر معروف,شعر چنگ رودکی,اشعار رودکی,اشعار رودکی Pdf,اشعار رودکی,دیوان اشعار رودکی,اشعار رودکی,دیوان شعر رودکی,دانلود دیوان اشعار رودکی
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد رودکی برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
هیچ گنجی نیست از فرهنگ به
تا توانی رو هوا زی گنج نه
شعر درمورد رودکی
هنوز با منی و از نهیب رفتن تو
به روز وقت شمارم، به شب ستاره شمارم
تحقیق در مورد رودکی پدر شعر فارسی
چون لطیف آید به گاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز
تحقیق درباره رودکی پدر شعر فارسی
تنت یک و جان یکی و چندین دانش
ای عجبی! مردمی تو، یا دریا؟
تحقیق درباره ی رودکی پدر شعر فارسی
تا درگه او یابی مگذرد به در کس
زیرا که حرامست تیمم به لب یم
مطالبی در مورد رودکی پدر شعر فارسی
از مهر او ندارم بی خنده کام و لب
تا سرو سبز باشد و بار آورد پده
شعر رودکی
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنهتر گردی
شعر رودکی عاشقانه
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
رودکی شعر معروف
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
شعر چنگ رودکی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
اشعار رودکی
چون تیغ به دست آری، مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت
اشعار رودکی Pdf
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که: که را کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد؟ آن که تو را کشت
اشعار رودکی
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
دیوان اشعار رودکی
اگرچه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
اشعار رودکی
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود
بنفشههای طری خیل خیل بر سر کرد
چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود
بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری
ز لب فرو شود و از رخان برآید زود
دیوان شعر رودکی
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب…
دانلود دیوان اشعار رودکی
باران مشکبوی ببارید نو به نو
وز برگ بر کشید یکی حله قشیب
کنجی که برف پیش همی داشت گل گرفت
هر جو یکی که خشک همی بود شد رطیب
شعر درمورد رودکی
تندر میان دشت همی باد بردمد
برق از میان ابر همی برکشد قضیب
لاله میان کشت بخندد همی ز دور
چون پنجه عروس به حنّا شده خضیب
تحقیق در مورد رودکی پدر شعر فارسی
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مرو را شده مجیب…
هر چند نوبهار جهان است به چشم خوب
دیدار خواجه خوبتر، آن مهتر حسیب
تحقیق درباره رودکی پدر شعر فارسی
شیب تو با فراز وفراز تو با نشیب
فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
بارید کان مطرب بودی به فر و زیب
تحقیق درباره ی رودکی پدر شعر فارسی
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب را مده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
مطالبی در مورد رودکی پدر شعر فارسی
آن کس که تو را دید و تو را بیند در جنگ
داند که: تو با شیر به شمشیر درآیی
این کار سمایی بد، نه قوت انسان
کس را نبود قوت به کار سمایی
آنان که گرفتار شدند از سپه تو
از بند به شمشیر تو یابند رهایی
شعر رودکی
مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود
نبود دندان، لابل چراغ تابان بود
سپید سیم زده بود و در و مرجان بود
ستاره سحری بود و قطره باران بود
شعر رودکی عاشقانه
یکی نماند کنون زان همه، بسود و بریخت
چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز
چو بود؟ منت بگویم: قضای یزدان بود
رودکی شعر معروف
جهان همیشه چنین است، گرد گردان است
همیشه تا بود آیین گرد، گردان بود
همان که درمان باشد، به جای درد شو
و باز درد، همان کاز نخست درمان بود
شعر چنگ رودکی
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
و نو کند به زمانی همان که خلقان بود
بسا شکسته بیابان، که باغ خرم بود
و باغ خرم گشت آن کجا بیابان بود
اشعار رودکی
همی چه دانی؟ ای ماهروی مشکین موی
که حال بنده از این پیش بر چه سامان بود؟!
به زلف چوگان نازش همی کنی تو بدو
ندیدی آن گه او را که زلف چوگان بود
اشعار رودکی Pdf
شد آن زمانه که رویش به سان دیبا بود
شد آن زمانه که مویش به سان قطران بود
چنان که خوبی مهمان و دوست بود عزیز
بشد که باز نیامد، عزیز مهمان بود
اشعار رودکی
بسا نگار، که حیران بدی بدو در، چشم
به روی او در، چشمم همیشه حیران بود
شد آن زمانه، که او شاد بود و خرم بود
نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود
دیوان اشعار رودکی
همی خرید و همی سخت، بیشمار درم
به شهر هر گه یکی ترک نار پستان بود
بسا کنیزک نیکو، که میل داشت بدو
به شب ز یاری او نزد جمله پنهان بود
اشعار رودکی
به روز چون که نیارست شد به دیدن او
نهیب خواجه او بود و بیم زندان بود
نبیذ روشن و دیدار خوب و روی لطیف
اگر گران بد، زی من همیشه ارزان بود
دیوان شعر رودکی
دلم خزانه پرگنج بود و گنج سخن
نشان نامه ما مهر و شعر عنوان بود
همیشه شاد و ندانستمی که، غم چه بود؟
دلم نشاط و طرب را فراخ میدان بود
دانلود دیوان اشعار رودکی
بسا دلا، که به سان حریر کرده به شعر
از آن سپس که به کردار سنگ و سندان بود
همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود
همیشه گوشم زی مردم سخندان بود
شعر درمورد رودکی
عیال نه، زن و فرزند نه، مئونت نه
از این همه تنم آسوده بود و آسان بود
تو رودکی را -ای ماهرو!- کنون بینی
بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود
تحقیق در مورد رودکی پدر شعر فارسی
بدان زمانه ندیدی که در جهان رفتی
سرود گویان، گویی هزاردستان بود
شد آن زمانه که او انس رادمردان بود
شد آن زمانه که او پیشکار میران بود
تحقیق درباره رودکی پدر شعر فارسی
همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان است
همیشه شعر ورا زی ملوک دیوان بود
شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت
شد آن زمانه که او شاعر خراسان بود
تحقیق درباره ی رودکی پدر شعر فارسی
کجا به گیتی بودهست نامور دهقان
مرا به خانه او سیم بود و حملان بود
که را بزرگی و نعمت ز این و آن بودی
مرا بزرگی و نعمت ز آل سامان بود
مطالبی در مورد رودکی پدر شعر فارسی
بداد میر خراسانش چل هزار درم
وزو فزونی یک پنج میر ماکان بود
ز اولیاش پراکنده نیز هشت هزار
به من رسید، بدان وقت، حال خوب آن بود
شعر رودکی
چو میر دید سخن، داد داد مردی خویش
ز اولیاش چنان کز امیر فرمان بود
کنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتم
عصا بیار، که وقت عصا و انبان بود
شعر رودکی عاشقانه
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
بر کور و کر ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتادهای بگیری، مردی
رودکی شعر معروف
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراکنده شود
شعر چنگ رودکی
بی روی تو خورشید جهانسوز مباد
هم بیتو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که تو را نبینم آن روز مباد
اشعار رودکی
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی
در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی
اشعار رودکی Pdf
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم، که مراست کوه قافست، نه غم
این دل، که تراست، سنگ خاراست، نه دل
اشعار رودکی
آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
ترسنده ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر
دیوان اشعار رودکی
یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم
ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانه غمان کرد دلم
اشعار رودکی
با آنکه دلم از غم عشقت خون است
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم : یا رب
هجرانش چونین است ، وصالش چون است ؟
دیوان شعر رودکی
جایی که گذرگاه دل محزونست
آن جا دو هزار نیزه بالا خونست
لیلی صفتان ز حال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست؟
دانلود دیوان اشعار رودکی
در رهگذر باد چراغی که تراست
ترسم که: بمیرد از فراغی که تراست
شعر درمورد رودکی
دل خسته و بستهٔ مسلسل موییست
خون گشته و کشتهٔ بت هندوییست
تحقیق در مورد رودکی پدر شعر فارسی
تقدیر، که بر کشتنت آزرم نداشت
بر حسن و جوانیت دل نرم نداشت
تحقیق درباره رودکی پدر شعر فارسی
سودی ندهد نصیحت، ای واعظ
ای خانه خراب طرفه یک پهلوییست
تحقیق درباره ی رودکی پدر شعر فارسی
بوی جگر سوخته عالم بگرفت
گر نشنیدی، زهی دماغی که تراست!
مطالبی در مورد رودکی پدر شعر فارسی
اندر عجبم زجان ستان کز چو تویی
جان بستد و از جمال تو شرم نداشت
شعر رودکی
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
شعر رودکی عاشقانه
بنلاد تو شد تربیت خواجه و لیک
بنلاد تو سست همچو بنیاد تو باد
رودکی شعر معروف
زلفش بکشی شب دراز اندازد
ور بگشایی چنگل باز اندازد
ور پیچ و خمش ز یک دگر بگشایند
دامن دامن مشک طراز اندازد
شعر چنگ رودکی
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
اشعار رودکی
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد
اشعار رودکی Pdf
چون روز علم زند به نامت ماند
چون یک شبه شد ماه به جامت ماند
تقدیر به عزم تیز گامت ماند
روزی به عطا دادن عامت ماند
اشعار رودکی
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
ورجان به لب آیدم، به جز مردم چشم
یک قطرهٔ آب بر لبم کس نکند
دیوان اشعار رودکی
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به زار غم پراگنده شود
اشعار رودکی
هان! تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر
بیدستانیست این ریاض بدو در
بیهوده همان، که باغبانت به قفاست
چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر
دیوان شعر رودکی
چون کشته ببینیام، دو لب گشته فراز
از جان تهی این قالب فرسوده به آز
بر بالینم نشین و میگوی بناز:
کای من تو بکشته و پشیمان شده باز
دانلود دیوان اشعار رودکی
در جستن آن نگار پر کینه و جنگ
گشتیم سراپای جهان با دل تنگ
شد دست ز کار و رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدم و آن بس که به سنگ
شعر درمورد رودکی
واجب نبود به کس بر، افضال و کرم
واجب باشد هر آینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
من در واجب چگونه تقصیر کنم؟
تحقیق در مورد رودکی پدر شعر فارسی
یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم
ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانهٔ غمان کرد دلم
تحقیق درباره رودکی پدر شعر فارسی
در پیش خود آن نامه چو بلکامه نهم
پروین ز سرشک دیده بر جامه نهم
بر پاسخ تو چو دست بر خامه نهم
خواهم که: دل اندر شکن نامه نهم
تحقیق درباره ی رودکی پدر شعر فارسی
در منزل غم فگنده مفرش ماییم
وز آب دو چشم دل پر آتش ماییم
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
مطالبی در مورد رودکی پدر شعر فارسی
در عشق، چو رودکی، شدم سیر از جان
از گریهٔ خونین مژهام شد مرجان
القصه که: از بیم عذاب هجران
در آتش رشکم دگر از دوزخیان
شعر رودکی
دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان